به آسمان فکرکن
به رسیدن به او
بوسه بر بی رنگی لبانش
نوازشِ نرمی چهره اش
و بترس از نرسیدن
یا مردن، کمی بعد از رسیدن
فکر کن
به لذت آبیِ او
تا باد را امر دهد
و تو را از زمین جدا کند.
نترس از نرسیدن راضی مشو به واژگان حسود راه به رویا باز کن و بنگر شگفتی، حاصل شکست افکار شوم است بر سایه ی ماه در دل شب بنگر یا شمعی که تاریکی را سوسو میزند که از وسعت سیاهی نمیهراسد و آنچه در دلش است را به عمق نبودن طعنه میزند فکر کن به رنگ دادن به لب هایش به شعله زدن بر قلبش به طوفانی که در عمق نگاه است فکر کن به نوازش نرمی گونه اش
نترس از نرسیدن
راضی مشو به واژگان حسود
راه به رویا باز کن و بنگر
شگفتی، حاصل شکست افکار شوم است
بر سایه ی ماه در دل شب بنگر
یا شمعی که تاریکی را سوسو میزند
که از وسعت سیاهی نمیهراسد
و آنچه در دلش است را
به عمق نبودن طعنه میزند
فکر کن به رنگ دادن به لب هایش
به شعله زدن بر قلبش
به طوفانی که در عمق نگاه است
فکر کن به نوازش نرمی گونه اش