امروز همه برای شهدا می نویسند و اشک میریزند. من میخواهم برای مردگان بنویسم که واجب ترند.
خوشبحال آنان که شهید شدند. زنده شدند.
اگر قرار است دلی بسوزد، مردگان واجب ترند.
اگر قرار است اشکی ریخته شود، مردگان واجب ترند.
جوانان مرده ای که با تحصیلات و حقوق کارمندیشان هم با بیکاران فرقی ندارند، وای به حال خود بیکاران. چیزی برای از دست دادن ندارند.
برای زنان مرده سرزمینم میگریم، که خونشان ریخته میشود ولی رنگی ندارد. ارزششان کمتر از شوهرانشان است. نه حق تحصیل دارند نه حق کار. بردگانی را می مانند با اربابان مهربان. در دادگاه ارزششان را با احساسات می سنجد، گویی حیوانی را با میزان غرایز وزن کنند. پس ارزش انسانیشان چه؟ جایگاه اجتماعی و تحصیلات بالایشان همه فرمالیته است!
مرده معلمان این مرز و بوم. گریه بر آنها واجب تر است. قبل ازین جریانات، اعتراضاتشان را نامه کردند ولی کسی پاسخگو نبود. اعتصاب کردند، بازهم بی فایده بود. اینبار قیام کردند. قیام کردند و صدها معلم زندانی سیاسی شدند. از جمع پزشکان مرده همین را میگویم که آمدند بیانیه صلح طلبانه اشان را ارائه دهند، حتی بدون شعار. ولی توسط نیروهای امنیتی مورد خشونت قرار گرفتند.
اینان با زبان خوش حرفشان را زدند و جوابشان هیچ که نبود، خشونت بود. وای به حال آنان که با خشونت حقشان را خواستار شوند. وای به حال معترضین مفقود شده. وای به حال جوانان به زمین تزریق شده. و این ها را گردن دیگران می اندازند:«نگران نباشید جوانتان پیدا میشود.»
میبینی؟ آنقدر تحقیر شده اند، آنقدر اعتراض نامه هایشان بی پاسخ ماند، تا دست بر زانو گذاشتند و ایستادند. نشستن بس است.
حال شما بترسید از اتفاقی که روزی خواهد افتاد. چه در عصر خودتان چه در صبح فرزندانتان. این قانون طبیعت است. بترسید با نقابی خیس از اشک برای زندگانی که ازین مردگی خفت بار رها شدند.
مردم بعد از انقلاب اسلامی هشت سال جنگ تحمیلی را تحمل کردند. انقلاب کردند تا از ظلم پهلوی رها شوند. بعد از آن هم جنگیدند، مگر ما از همین نسل نیستیم؟ از چه فرار میکنید؟
مهم ترین اقشار جامعه قیامت کردند و شما همچنان دشمن را مقصر این حال جامعه میدانید. در خواب گران به سر میبرید.
شبتان بخیر ای مردگان.
واقعا به حال این زمین حسودی میکنیم که چنان جوانان زیبا و پر شوری را درون خود بلعیده و نازشان را با سرمای خاکش میکشد :)