اُفق

در هیجان رسیدن به کمالم

۸ مطلب با موضوع «HIM» ثبت شده است

میخوای بکشیمون؟

حدی است حسن را

و تو از حد گذشته‌ای

۱۶ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۲۲
هدایت

عزیزم

چیزی هست که بخوای بهم بگی ولی روت نشه؟

۰۶ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۵ ۲ نظر
هدایت

28 ثانیه باران

تو نمی دانی! ولی صدایت باران بود. حالا هر روز در اتاقم باران می بارد. و هر شب تا وقتی به خواب روم، روی بالشم باران می بارد. وقتی کتاب میخوانم، بی آنکه برگه ها تر شوند باران می بارد. 

۰۴ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۴۹
هدایت

نماز سروقت

از وقتی شدی تنها دعای بعد از نمازم، ایمانم قوی تر شده.

۰۳ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۲۶
هدایت

بقیه

بهش فکر کردم.

بقیه، بقیه‌ن!

ولی آدمای خاص زندگیم، مامانمه، بابامه، خواهرامن، رفیقمه...

و تویی، دلبر و معشوقه‌م.

۰۲ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۴۶
هدایت

نذر نماز

دعای خیرم به همراهت عزیز؛

مادرت نیستم ولی عاشقت که هستم.

۰۱ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۳۸
هدایت

صفحه آخر

و این پایان آنچه فکر می‌کردم بود ولی زندگی در جریان است.

به امید آغاز دیگر در کالبد افرادی که روحمان را آزرده نکنند.

درآن لحظه فهمیدم که عشقِ راستین، نه آغاز دارد، نه پایان.

ولی در اعماق تاریکی، نوری می‌شکافد که تنها چشمان جراحت دیده توان دیدنش را دارند.

شاید توهم ای رهگذر غریب، روزی این نور را در چشمان کسی بیابی که هرگز خنجر فراموشی را بر پیکر خاطراتت نخواهد کشید.

باشد که دیگری مرهمی شود بر زخم هایی که بر جانمان نشست. 

اما از پای نیفتادیم گویی که در امید به روزی روشن سیاهی شب را گذراندیم.

به امید آن روز که من شفای او باشم.

و یادم دادی علاقه رنج ندارد. شور دارد.

و شوریدگی علاقه اسمش دیوانگی نیست.

اسم محترم و بزرگ و متبرکی دارد؛ شفاء.

۲۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۴
هدایت

سه‌شنبه

نگاهش پر از حرفه. دارم از فضولی می‌میرم و اون فقط نگاه میکنه. زیرچشمی و آشکارا. خنثی. حتی از حالات نگاهش نمیتونم بفهمم چی می‌خواد و چی تو سرش می‌گذره! منم نگاهش میکنم ولی حرفی ندارم. فقط میخوام ببینمش. با کیفیت فول‌اچ‌دی.

اما اگر مجسمه می‌بود، می‌تونستم کنارش بایستم و دستم رو بهش تکیه بدم، سنگریزه کفشمو بیرون بندازم و سیر دلم نگاهش کنم.

۱۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۱:۵۱
هدایت